English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 232 (5629 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
correspond U مطابق بودن
corresponded U مطابق بودن
corresponds U مطابق بودن
synchronised U مطابق بودن
synchronises U مطابق بودن
synchronising U مطابق بودن
synchronize U مطابق بودن
synchronizes U مطابق بودن
correspound U مطابق بودن
synchrinized U مطابق بودن
to correspond to U مطابق بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
answer U بدرد خوردن مطابق بودن
answered U بدرد خوردن مطابق بودن
answering U بدرد خوردن مطابق بودن
answers U بدرد خوردن مطابق بودن
tallied U تطبیق کردن مطابق بودن
tallies U تطبیق کردن مطابق بودن
tally U تطبیق کردن مطابق بودن
tallying U تطبیق کردن مطابق بودن
meet U مطابق شرایط بودن
meets U مطابق شرایط بودن
parallel U نظیر مطابق بودن با
paralleled U نظیر مطابق بودن با
paralleling U نظیر مطابق بودن با
parallelled U نظیر مطابق بودن با
parallelling U نظیر مطابق بودن با
parallels U نظیر مطابق بودن با
currencies U مطابق روز بودن
currency U مطابق روز بودن
conform to U مطابق بودن با
keping with one's view U مطابق نظرکسی بودن
to marry well U جفت [زوج] مطابق بهم بودن
Other Matches
standards U مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard U مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
incompliance with U مطابق
similar U مطابق
corresponding U مطابق
according to U مطابق
in register U مطابق
according U مطابق
confirming U مطابق
in keeping U مطابق
respondents U مطابق
accordant U مطابق
consilient U مطابق
corresponding to U مطابق
correspoundent U مطابق
correspounding U مطابق
pursuant U مطابق
even with U مطابق
congurous U مطابق
frae U مطابق
secundumn U مطابق
similiar U مطابق
complied with U مطابق با
corresponding to U مطابق با
agreeably to U مطابق
respondent U مطابق
after U مطابق
matched U مطابق
from U مطابق
complying U مطابق با
complied U مطابق با
complies U مطابق با
comply U مطابق با
within U مطابق
correspondents U مطابق
correspondent U مطابق
as usual U مطابق معمول
homologize U مطابق شدن
pursuant to U مطابق برحسب
constitutionally U مطابق قانون
relevant U وابسته مطابق
astronomically U مطابق هیئت
testamentary U مطابق با وصیت
up-to-date U مطابق روز
pedagogically U مطابق فن تعلیم
posher U مطابق مد روز
by my watch U مطابق ساعت من
by the square U مطابق نمونه
adjust U مطابق کردن
up to date U مطابق روز
geometrically U مطابق هندسه
fashionably U مطابق معمول
trendier U مطابق آخرین مد
corresponding U مطابق متشابه
at my request U مطابق با تقاضای من
in accordance with U مطابق موافق
to U برحسب مطابق
hygienically U مطابق بهداشت
physiologically U مطابق فیزیولوژی
orthodox U مطابق مرسوم
trendy U مطابق آخرین مد
newfashioned U مطابق مد روز
after the manner of U بتقلید مطابق
trendiest U مطابق آخرین مد
posh U مطابق مد روز
poshest U مطابق مد روز
traditionally U مطابق احادیث
pedagogically U مطابق علم اموزش
pedagogical teaching U اموزش مطابق فن تعلیم
ethnologically U مطابق علم نژادشناسی
modular U مطابق اندازه یامقیاس
ethically U مطابق علم اخلاق
discretionally U مطابق میل و اختیار
biblical U مطابق کتاب مقدس
metronomic U مطابق میزانه شمار
dialectically U مطابق قواعد منطق
classic U مطابق بهترین نمونه
cut and dried U مطابق نقشه وبرنامه
anno hegirae U مطابق تقویم هجری
anatomically U مطابق علم تشریح
cut and dry U مطابق نقشه وبرنامه
accentually U مطابق تکیه صدا
true life U مطابق زندگی روزمره
to keep step to a band U مطابق موزیک پازدن
cut-and-dried U مطابق نقشه وبرنامه
reconstruction U نمونه مطابق اصل
up-to-date U مطابق اخرین طرز
musically U مطابق اصول موسیقی
constitutional U مطابق قانون اساسی
ideal U مطابق نمونه واقعی
ideals U مطابق نمونه واقعی
classics U مطابق بهترین نمونه
technically U مطابق اصول فنی
reconstructions U نمونه مطابق اصل
quite the thing U مطابق بارسم معمول
up to date U مطابق اخرین طرز
true copy U رونوشت مطابق با اصل
adjusts U تسویه نمودن مطابق کردن
scriptural U مطابق متن کتاب مقدس
phonetioist U طرفداری املای مطابق صدا
grammatically U مطابق ایین دستوریاصرف ونحو
sovietize U مطابق رژیم شوروی کردن
standardization U مطابق معیار خاص دراوردن
sunwise U مطابق گردش عقربک ساعت
with the sun U مطابق گردش عقربک ساعت
adjusting U تسویه نمودن مطابق کردن
moresque U مطابق با سبک مغربیهای افریقا
that i snot in keepingwith our U این مطابق نظریه مانیست
updated U مطابق روز پیش بردن
ethnically U مطابق علم طوایف بشر
synchronises U همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronizes U همزمان شدن با هم مطابق کردن
ideally U مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
synchronize U همزمان شدن با هم مطابق کردن
model U مطابق مدل معینی در اوردن
standardizing U مطابق درجه معینی دراوردن
modeled U مطابق مدل معینی در اوردن
modelled U مطابق مدل معینی در اوردن
models U مطابق مدل معینی در اوردن
up to date U امروزی تازه مطابق روز
up-to-date U امروزی تازه مطابق روز
standardizes U مطابق درجه معینی دراوردن
updates U مطابق روز پیش بردن
orthodox U مطابق عقاید کلیسای مسیح
standardised U مطابق درجه معینی دراوردن
standardises U مطابق درجه معینی دراوردن
symptomatic U مطابق نشانه بیماری نماینده
conventional U مرسوم مطابق ایین وقاعده
update U مطابق روز پیش بردن
standardising U مطابق درجه معینی دراوردن
standardize U مطابق درجه معینی دراوردن
synchronised U همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronising U همزمان شدن با هم مطابق کردن
temporalize U مطابق مقتضیات وقت عمل کردن
sinicize U مطابق اداب ورسوم چینی کردن
sinify U مطابق اداب ورسوم چینی کردن
grammatical U صرف و نحوی مطابق قواعد دستور
clockwise U مطابق گردش عقربههای ساعت راستگرد
to pursue a plan U مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
conventionally U برطبق ایین ورسوم قراردادی- مطابق قرارداد
rhetorically U مطابق علم معانی بیان یا فصاحت فصیحانه
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
standardized U مطابق نمونه و معیار عمومی تهیه شده
standard load U بار مهمات مطابق نمونه یا تنظیم شده
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
It is to your taste (liking). U باب دندان شما است ( مطابق میل وسلیقه )
phonetist U متخصص ترکیب صداها طرفداری املای مطابق صدا
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
scholastically U موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
phoneticism U عقیده به نوشتن و املا کردن کلمه مطابق صدایا تلفظان
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
an iconic statue U مجسمهای که از روی نمونه و مطابق قرارداد صنعتی ساخته شده باشد
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
having U مالک بودن ناگزیر بودن
resides U ساکن بودن مقیم بودن
have U مالک بودن ناگزیر بودن
pertains U مربوط بودن متعلق بودن
moon U سرگردان بودن اواره بودن
consist U شامل بودن عبارت بودن از
pertained U مربوط بودن متعلق بودن
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
resided U ساکن بودن مقیم بودن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
pertain U مربوط بودن متعلق بودن
governs U نافذ بودن نافر بودن بر
discord U ناجور بودن ناسازگار بودن
consists U شامل بودن عبارت بودن از
owe U مدیون بودن مرهون بودن
Recent search history Forum search
1A cop who doesn't exactly play it by the book.
2In someone bad (or good) books.
2In someone bad (or good) books.
3midas touch
1What it means in slang term " I'm sleeping in truck" ?
2In order to be interesting you have to be mean
2Research approaches are often considered to fall into one of two mutually exclusive categories.
0به عهده کسی بودن
0نحوه کار با نرم افزار waze
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com